دادیم رفت تو رو
گوله برفا میرقصن
حال منو نپرسین
چیزی منو گرم نمیکنه
نه شومینه نه کرسی
حال من خوب نمیشه
نه با الکل نه قرصی
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ ساعت 0:29 توسط علی افضلی
|
دایان - ببخشید انگاری اشتباه شد
یه قالب عکس کنج اُتاقم،
چن تا شمع با پاکت عقابم،
جز تو چیزی نمیاد به یادم،
ااخه این همه بدی نمیاد به آدم ...
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ ساعت 0:21 توسط علی افضلی
|
تَرکـِ ..
گُفتـی تَرکـِ کُنم
تَرکـ کـردمـ..
{ولی}
نگفتهـ بودیـ
باید تو رو تَرکـِ کُنم
نه "سیگار" رو :(
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 16:9 توسط علی افضلی
|
به کسي عشق بورز که لايق عشق
باشد
نه تشنه ي عشق
چون تشنه روزي سيراب مي شود
.
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 14:9 توسط علی افضلی
|
دلـــم تنــگ همــان کسیــــ است کهـ ......
دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی جواب سلامم را نمی
دهد ، دلم تنگ همان کسی است که وقتی از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی
نمیکند... دلم تنگ است... نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم!
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 14:9 توسط علی افضلی
|
نذار عشقت کــــــورم کنه .....
چقدر بده ازش خبر نداشته باشی
اس ام اس بدی جوابتو نده
ساعت ها نگرانش باشی بعد
با یه خط دیگه بهش زنگ بزنی با دومین بوق گوشی رو برداره
قطع کنی
اون وقته که میفهم تنهایی.....
اون وقته که میفهمی دیگه دوستت نداره
اره....
ادما از همین جاست که تنهایی رو برای همیشه انتخاب میکنن
من تجربش کردم
اون لحظه بزرگترن ارزوی ادم مرگه
اهای بی وفا عشقت داره کورم میکنه...
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 14:8 توسط علی افضلی
|
בلـــَم گرفتــﮧ…
בلـــَم گرفتــﮧ…
از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ…
از همــﮧ فــَرآموشی هآ…
از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ…
کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت…
“روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید؟؟؟
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 14:7 توسط علی افضلی
|
سرنوشت...
مرا به سیب قرمز ِ بهشت خود محک نزن
که روسیاهی ِ دلم ،به امتحان نمی رسد.
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 13:35 توسط علی افضلی
|
بغض...
وقتی بغضم شکسته شد...
و نفس هایم غرق شد در اندوه و بی تابی،
فقط "سکوت" با من بود !
گاه گاهی که تنم...
خسته از لحظه ها
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد،
و شب هایی که بالشم
خیس می شد از اشک شبانه حسرت...
فقط "سکوت" با من بود
فقط "سکوت" با من بود
فقط "سکوت" با من بود
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 13:34 توسط علی افضلی
|
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند …
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست …
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 13:31 توسط علی افضلی
|
